امروز موضع حزبالله و مردم لبنان، موضع «دفاعى» است. آنها از خودشان دفاع مىکنند. امروز حزبالله از مردم لبنان و حق آنها دفاع مىکند. آنها براى دفاع از حق مردم لبنان و استقلال لبنان، خودشان را به آب و آتش مىزنند. حکومت غاصب فلسطین، به غصب فلسطین اکتفا نکرده و بخشى از جنوب لبنان را هم گرفته است. مردم لبنان در مقابل اشغالگران از خود دفاع مىکنند و به آنها مىگویند «از سرزمین ما بیرون بروید.» روال همهى دنیا چنین است که تمجید کنندهى مبارزینى است که به اشغالگر مىگویند «از خاک ما بیرون برو.» امروز در دنیا کدام نهضت آزادیبخش است که به بیگانه بگوید «از خاک من بیرون برو» و دوست و دشمن از او تمجید نکنند؟! این اولین بار است که دنیاى استکبار، به سرکردگى امریکاى خبیث و پلید، حرکت آزادیبخش و آزادیخواهانهاى را که به غاصب مىگوید «از سرزمین من بیرون برو»، نه تنها حمایت نمىکند، بلکه نکوهش هم مىکند!
در درگیریهاى اخیر در لبنان، قضیه اساساً از این هم بالاتر است. صهیونیستها، کودکى را در لبنان کشتند. مبارزان لبنانى به انتقام خونِ آن کودک، به اسرائیل حملهاى محدود کردند. ولى اسرائیل، دست به این حملهى وسیع و همه جانبه زد. در همین حملهى همه جانبه هم، باز چندین کودک کشته شدهاند. الان بیشترین کشتههاى لبنان - آن طور که به ما خبر دادهاند - کودکان هستند. صهیونیستهاى بچهکُش! ببینید فاجعه، چقدر آشکار و بیّن است! چقدر گناه، بزرگ است! چقدر حقیقت روشن است! آن وقت رئیس جمهور و دستگاه حاکمهى امریکا، به جاى اینکه از این پیش کردهى دست پروردهى پلید خودشان، یعنى اسرائیلیها و رئیس دولت اسرائیل، بخواهند که خویشتندارى از خود نشان دهد و کمتر بکشد و کمتر تجاوز کند، و بالاخره نهیبى به او بزنند، به حزباللَّه و به مردم لبنان تهاجم سیاسى مىکنند که «شما چرا دست بر نمىدارید»؟! ببینید چقدر عرف و فرهنگ سیاسى اینها واژگون است؟! ببینید چقدر اینها بدند؟! ببینید بشر، امروز در دنیا در دست چه کسانى گیر کرده است؟! آن وقت بفهمید که جمهورى اسلامى چه مىگوید، امام چه مىگفت و انقلاب چه مىگوید. اینها این قدر واژگونه، غیر عادلانه و ضدّ بشرى فکر و عمل مىکنند، آنگاه سینههایشان را جلو مىدهند و سرشان را هم بالا مىگیرند و اصلاً خجالت هم نمىکشند. واقعاً که آدم تعجّب مىکند! اگر در داخل سرزمینهاى فلسطین اشغالى کوچکترین آبى از آب تکان بخورد، فوراً رئیس جمهور امریکا از «کاخ سیاه» سر بیرون مىآورد و حرفى مىزند، براى اینکه با پیش کردهها و سگهاى دستآموز اسرائیلى خود، هماهنگى کرده باشد.
در حادثهى اخیر دهها انسان در خانهى خود و در مقام دفاع از خود، به ظلم و زور کشته شدند. نه فقط از اینها حمایتى نمىشود، که علیهشان تهاجم هم مىکنند. اینکه رهبران اسلام خبر دادهاند که روزى در دنیا معروف، منکر مىشود و منکر، معروف، امروز است. ببینید چگونه اینها منکر را در دنیا معروف و معروف را منکر مىکنند! امروز در مقابل این جریان فساد و تباهى، چه کسى باید بایستد؟ آن وقت حکومتها، ملتهایشان را دست بسته تسلیم قدرتها مىکنند. آنها هم باورشان مىآید و مىگویند: «ما رهبران دنیا هستیم!» این ادعا، زشتتر از کارهاى قبلى اینهاست. اینکه یک عدّه آدمهاى قلدرِ زورمدار که از ابتدایىترین مبانى اخلاق بشرى بویى نبردهاند، ادّعا کنند که رهبر چند میلیارد انسانند، به نظر من اهانتى بزرگتر از همهى اهانتهاى قبلى به بشریت است.
منبع: سایت اطلاع رسانی آیت الله خامنه ایی
نظر بدهید |
به اعتقاد من بایستى مهمترین امر در ذهنتان این باشد که به خدا توکل کنید و حقیقتاً - به معناى واقعى کلمه - از او کمک بخواهید و از او استغاثه کنید. اشخاصِ ما عجزهیى بیش نیستیم؛ این عجز را بایستى به قدرت بىنهایت پروردگار وصل کنیم، تا بکلى آسیبناپذیر شویم. من طهارت و صفاى شما را مىدانم؛ اما روزبهروز باید این بیشتر بشود. توسلات و توجهاتتان را به پروردگار بیشتر کنید. نوافل - مخصوصاً نافلهى شب - وسیلهى مهمى است. شما ببینید که خداوند متعال در سورهى مزمل با پیامبر خودش چگونه حرف مىزند. بعد از آنکه او را به برخاستن در شب و تضرع در نیمهى شب امر مىکند، مىفرماید: «انّا سنلقى علیک قولا ثقیلا». البته قیام او با قیام امثال ما فرق مىکند؛ طبعاً آن ثقلى که بر دوش آن بزرگوار بود، با ثقلهایى که بر دوش لاغر و ضعیف ما هست، فرق مىکند؛ به همان نسبت، خود ما هم کوچک و ضعیفیم و همان تمرین براى ما هم لازم است. من در زندگى امام بزرگوارمان (رضواناللَّهتعالىعلیه) این را یافتم که وقتى بار عظیمى بدون سابقه بر دوش او قرار مىگرفت، با اتصال و ارتباط معنوى و قلبى، خودش را تقویت مىکرد. در این اواخر، معمولاً ایشان در ماه رمضان با کسى ملاقات نمىکردند. من بعد از ماه رمضان که ایشان را زیارت مىکردم، بوضوح مىدیدم که نورانىتر شدهاند؛ به خاطر همین نورانیت بود که ایشان تا آخرین ماههاى عمرشان مثل کوه ایستاده بودند. سن پیرى معمولاً فصل ضعف و انحطاط جسمى و روحى در انسان است؛ ولى جوان از لحاظ روحى و جسمى - هر دو - قوى است؛ اما این را بایستى به خداى متعال وصل کند، تا در او هیچ چیزى نفوذ نکند. بههرحال، در این مبارزهى عظیمى که در مقابل شماست و باید آن را ادامه بدهید، من تقویت جانب معنوى را واجب مىدانم.
منبع: سایت اطلاع رسانی آیت الله خامنه ایی
سخنان امام خمینی (ره) با چند تن از اعضای خانواده امام موسی صدر
صحیفه امام خمینی ، جلد 13 ، صفحه 166
------------------------------------------------------------
«ما و ملتمان و امام صدر، سلمه اللَّه تعالی در خط فکری اسلامی گام برمی داریم. مشکلات ما از آنجا ناشی می شود که ما بر انجام وظیفه مان به خاطر خدمت به اسلام اصرار می ورزیم.
من سالهای طولانی با امام صدر زندگی کرده و می توانم بگویم که من او را بزرگ کرده ام و فضیلتهای او را می شناسم همچنان که از خدمات و دستاوردهایش در لبنان آگاهی دارم. میدانم که لبنان به او نیاز دارد. امیدوارم به خواست خدا بزودی به وطنش بازگردد.
بازداشت امام موسی صدر در لیبی به مثابه رنجی است که او در راه اسلام تحمل می کند و همچون عبادت و پرستش خدا در کارنامه اعمالش ثبت میگردد. باید باسعه صدر این گونه دشواریها را تحمل کنیم، زیرا ما میدانیم که اولیای خدا و در رأس آنان پیامبر خدا و امامان پس از وی رنجهای فراوان کشیدند، شکنجه دیدند و تلخی زندانها را چشیدند. تمام اینها به خاطر رسیدن به هدف بود.
امام صدر در بازداشت به سر می برد. باید به یاد بیاوریم که جدّش امام کاظم (ع) 7 سال و به قولى 14 سال زندانی بود.»
امام خمینی همچنین گفتند: «مسئله لبنان و ایران یکی است. این گفته که ما ایرانی هستیم و آنان لبنانی اند در اسلام درست نیست. زیرا اسلام تمام ایمان آورندگان به خدا را برادرانی می داند که سرنوشت مشترکی دارند. از این رو بارها گفته ام که ملت ایران از ملت عراق یا ملت لبنان جدا نیست. البته اسلام برای زادگاه احترام قائل است وآن را رویاروی اسلام قرار نمی دهد.
ما امام صدر را که در زندان به سر می برد، در خدمت اسلام و خدمت خدا می دانیم. از خداوند متعال مسألت دارم که با بازگشت وی هم ما را شادمان فرماید و هم او به صحنه جهاد بازگردد. خداوند به خانواده و برادرانش از بابت فراقش صبر عنایت فرماید.»
تاریخ فلسطین و نحوهی اشغال آن
ژاصل ماجراى فلسطین چیست؟ اصل ماجرا این است که یک عده از یهودیان متنفّذ در دنیا به فکر ایجاد یک کشور مستقل براى یهودیها افتادند. از فکر اینها دولت انگلیس استفاده کرد و خواست مشکل خود را حل کند. البته آنها قبلاً به فکر بودند به اوگاندا بروند و آنجا را کشور خودشان قرار بدهند. مدتى به فکر افتادند به طرابلس، مرکز کشور لیبى بروند؛ لذا رفتند با ایتالیاییها - که آن وقت طرابلس در دست آنها بود - صحبت کردند؛ اما ایتالیاییها به اینها جواب رد دادند؛ بالاخره با انگلیسیها کنار آمدند. انگلیسیها آن وقت در خاورمیانه اغراض بسیار مهم استعمارى داشتند؛ دیدند خوب است که اینها به این منطقه بیایند؛ اوّل به عنوان یک اقلیت وارد بشوند، بعد یواش یواش توسعه پیدا کنند و گوشهیى را، آن هم گوشهى حساسى را بگیرند - چون کشور فلسطین در نقطهى حساسى قرار دارد - و دولت تشکیل بدهند و جزو متحدین انگلیس باشند و مانع بشوند از این که دنیاى اسلام - بخصوص دنیاى عرب - در آن منطقه اتحادى بهوجود بیاورند. درست است که اگر دیگران هوشیار باشند، دشمن مىتواند اتحاد ایجاد کند؛ اما دشمنى که از بیرون آنطور حمایت مىشود، با ترفندهاى جاسوسى و با روشهاى گوناگون مىتواند اختلاف ایجاد کند؛ که همین کار را هم کرد: به یکى نزدیک بشود، یکى را بزند، یکى را بکوبد، با یکى سختى بکند. بنابراین، در درجهى اوّل کمک کشور انگلیس و بعضى کشورهاى غربى دیگر بود؛ بعد اینها یواش یواش از انگلیس جدا شدند و به امریکا متصل شدند؛ امریکا هم اینها را تا امروز زیر بال خودش گرفته است. اینها به این معنا کشورى بهوجود آوردند و آمدند کشور فلسطین را تصرف کردند. تصرفشان هم اینطورى بود: اوّل با جنگ نیامدند؛ اوّل با حیله آمدند؛ رفتند زمینهاى بزرگ فلسطین را که زارعان و کشاورزان عرب روى آنها کار مىکردند و خیلى هم سرسبز و آباد بود، با قیمتهاى چند برابر قیمت اصلى، از صاحبان و مالکان اصلى این زمینهاى بزرگ - که در اروپا و امریکا بودند - خریدند؛ آنها هم از خدا خواستند و زمینها را به این یهودیها فروختند. البته دلالهایى هم داشتند، که نقل کردهاند یکى از دلالهایشان همین سیّدضیاء معروف شریک رضاخان در کودتاى 1299 بود که از اینجا که به فلسطین رفت، آنجا دلال خرید زمین از مسلمانان براى یهودیها و اسرائیلیها شد! زمینها را خریدند؛ زمینها که ملک اینها شد، با روشهاى واقعاً بسیار خشن و همراه با سبعیت و سنگدلى، بتدریج شروع به اخراج زارعان از این زمینها کردند. در جایى مىرفتند، مىزدند، مىکشتند و در همین هنگام افکار عمومى دنیا را هم با دروغ و فریب به طرف خودشان جلب مىکردند.
این تسلط غاصبانهى صهیونیستها بر فلسطین سه رکن داشت: یک رکنش عبارت از قساوت با عربها بود؛ برخوردشان با صاحبان اصلى، با قساوت و با سختى و خشونت شدید همراه بود؛ با اینها هیچگونه مدارا نمىکردند.
رکن دوم، دروغ به افکار عمومى دنیا بود. این دروغ به افکار عمومى دنیا، یکى از آن حرفهاى عجیب است. این قدر اینها بهوسیلهى رسانههاى صهیونیستى که دست یهودیها بود، دروغ گفتند؛ هم قبل از آن و هم بعد از آن، این دروغها گفته مىشد؛ که به خاطر همین دروغها بعضى از سرمایهداران یهودى را گرفتند! خیلیها هم دروغهاى آنها را باور کردند؛ حتى این نویسندهى فیلسوف اجتماعى فرانسوى - «ژان پلسارتر» - را نیز که خودمان هم در جوانى چندى شیفتهى این آدم و امثال او بودیم، فریب دادند. همین «ژان پلسارتر» کتابى نوشته بود که بنده در سى سال قبل آن را خواندم؛ نوشته بود «مردمى بى سرزمین، سرزمینى بىمردم»! یعنى یهودیها مردمى بودند که سرزمینى نداشتند؛ به فلسطین آمدند که سرزمینى بود و مردم نداشت! یعنى چه مردم نداشت؟ یک ملّت در آنجا بودند و کار مىکردند؛ شواهد زیادى هم هست. یک نویسندهى خارجى مىگوید در سرتاسر سرزمین فلسطین، مزارع گندم مثل ریاى سبزى بود که تا چشم کار مىکرد، دیده مىشد. سرزمین بىمردم یعنى چه؟! در دنیا اینطور وانمود کردند که فلسطین یک جاى متروکهى مخروبهى بدبختى بود؛ ما آمدیم اینجا را آباد کردیم! دروغ به افکار عمومى!
همیشه سعى مىکردند خودشان را مظلوم جلوه بدهند؛ الان هم همینطور است! در این مجلات امریکایى - مثل «تایم» و «نیوزویک» - که بنده گاهى به اینها مراجعه دارم، اگر کوچکترین حادثهیى علیه یک خانوادهى یهودى اتفاق بیفتد، عکس و تفصیلات و سن کشته شده و مظلومیت بچههایش را بزرگ مىکنند؛ اما صدها و هزارها مورد قساوت نسبت به جوانان فلسطینى، خانوادههاى فلسطینى، بچههاى فلسطینى، زنهاى فلسطینى، در داخل فلسطین اشغال شده و در لبنان اتفاق مىافتد، ولى کمترین اشارهیى به آنها نمىکنند!
رکن سوم هم ساخت و پاخت، مذاکره - و به قول خودشان «لابى» - است؛ بنشین با این دولت، با آن شخصیت، با آن سیاستمدار، با آن روشنفکر، با آن نویسنده، با آن شاعر، صحبت و ساخت و پاخت کن! کار اینها تا حالا سه رکن داشته است که توانستهاند این کشور را با این فریب و با این خدعه بگیرند.
آن وقت قدرتهاى خارجى هم با اینها همراه بودند؛ که عمده هم انگلیس بود. سازمان ملل، و قبل از سازمان ملل، جامعهى ملل هم - که بعد از جنگ براى باصطلاح مسائل صلح تشکیل شده بود - همیشه از اینها حمایت کردند؛ مگر در موارد معدودى. در همان سال 1948، جامعهى ملل قطعنامهیى صادر کرد و فلسطین را بدون دلیل و بدون علت تقسیم کرد؛ گفت پنجاه و هفت درصد از سرزمین فلسطین متعلق به یهودیهاست؛ در حالى که قبل از آن، در حدود پنج درصد زمینهاى فلسطین متعلق به اینها بود؛ آنها هم دولت تشکیل دادند و بعد هم قضایاى گوناگون و حملهى به روستاها و شهرها و خانهها و حملهى به بىگناهان اتفاق افتاد؛ البته دولتهاى عرب هم کوتاهیهایى کردند. چند جنگ اتفاق افتاد. در جنگ 1967، اسرائیلیها توانستند با کمک امریکا و دولتهاى دیگر، مبالغى از زمینهاى مصر و سوریه و اردن را تصرف کنند. بعد در جنگ 1973 که اینها شروع کردند، باز به کمک آن قدرتها توانستند نتیجهى جنگ را به نفع خودشان قرار بدهند و زمینهاى دیگرى را تصرف بکنند.
خطبههاى نماز جمعهى تهران 10/10/1378
--------------------------------------------------------------------------------
نویسنده: محمد تقى تقی پور
ناشر: باشگاه اندیشه
ویراست اول، زمستان5 138
دختران اسرائیلی بر روی هدایای خود برای کودکان فلسطینی یادگاری می نویسند:
روزنامه الإتحاد چاپ امارات
نقشه راه قدس را مسأله ای دامنه دار و مهم می داند که به منازعه فلسطینی ـ صهیونیستی در سال 2005 پایان می دهد. به عبارتی دیگر در سال 2006 ؛ چرا که بوش رئیس جمهور آمریکا اجرای این طرح را به مدت یک سال به تعویق انداخت. در این طرح آمده است که دو طرف باید بر سر موضوع قدس به مذاکره بنشینند و با در نظر گرفتن مسائل و دغدغه های سیاسی و دینی طرفین و مصالح دینی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان جهان در مورد وضعیت قدس تصمیمی اتخاذ کنند.
اما اگر تاثیر عوامل قدرت در تحلیل و تفسیر ایالات متحده آمریکا از قطعنامه شماره 242 شورای امنیت را در نظر بگیریم، "اسرائیل" به دنبال سوء استفاده از این قطعنامه و به تبع آن قرار دادن قدس به عنوان پایتخت ابدی خود است. علاوه بر آن کنگره آمریکا طی مصوبه ای خواستار تاسیس سفارت آمریکا در قدس شده است.
توافق نامه اسلو که در تاریخ 13/9/1993 به امضار رسید، قدس را خارج از اختیارات تشکیلات خودگردان قرار داد و رسیدگی به آن را به مرحله نهایی مذاکرات موکول کرد. "اسرائیل" نیز که در تاریخ 7/6/1967 قدس را اشغال کرد، بافت و هویت این شهر را تغییر داده و کنست نیز قانون "محافظت از اماکن مقدس" را به تصویب رساند. اکنون گروه ها و جماعت های یهودی با استناد به این قانون درصدد ورود به حرم شریف قدس و به جای آوردن نماز و احداث هیکل سوم در آنجا هستند. از جمله این گروه ها یک گروه متخصص یهود به نام "اماکن یهودی" است که در قدس فعالیت می کند و نام های عربی ـ به این علت که اسلامی هستند ـ را به نام های یهودی تغییر می دهد. این گروه متشکل از باستان شناسان، مورخان، جغرافی دانان، کارشناسان زبان و استادهای دانشگاه های یهودی مرتبط با شخص نخست وزیر است. برخی از این گروه ها اقدام به کندن حفره ها و تونل های در زیر مسجد الاقصی و به آتش کشاندن آن و تجاوز به کلیسای قیامت و نابودی اماکن مقدس مسیحیی و اسلامی کردند. برخی گروه های نیز در زمینه مصادره زمین های قدس و املاک و مستغلات عرب ها و تضییع حقوق پیروان دو دین آسمانی یعنی اسلام و مسیحیت فعالیت دارند.
اگر همه ابعاد سیاسی، دینی، قانونی و تاریخی و آینده قضیه فلسطین و منازعه عربی ـ اسرائیلی در قدس خلاصه می شود، پس باید گفت که در حال حاضر رسیدن به صلحی واقعی و حل این قضیه و منازعه بدون یافتن راه حلی عادلانه و پایدار برای مسأله قدس غیر ممکن است. ناگفته نماند که چشم داشت های اسرائیل و جنبش صهیونیسم به قدس بخشی از سیاست های توسعه طلبانه آنها در فلسطین و جهان عرب به شمار می رود. این بدان معناست که جدا کردن قضیه قدس با بعد دینی آن از بقیه قضایا و مسائل منازعه عربی ـ اسرائیلی امری محال است. علی رغم این که تئودر هرتزل رهبر جنبش صهیونیسم ـ و بقیه رهبران صهیونیسم ـ دولت یهود بدون قدس را دولتی بی اهمیت و بی هویت توصیف کرده اند، اما این گفته آن ها با قطعنامه 181 مجمع عمومی سازمان ملل (که در تاریخ 29/1/1947 به تصویب رسید) تناقض دارد. بر اساس این قطعنامه کمیته قدس به وسیله سازمان کنفرانس اسلامی تاسیس شد و از سوی دیگر،"اسرائیل" هم از دسامبر 1949 قدس را پایتخت همیشگی خود معرفی می کند و با اشغال آن در سال 1967 و الحاق محلات قدس شرقی به بخش غربی شهر با هدف یکپارچه کردن و ادامه اشغال آن بر این مدعای خود صحه گذاشت.
در صورتی که امت های عربی و اسلامی تلاش های خود برای نجات قدس از لوث صهیونیست ها را یکی نکنند، تفسیر آمریکا از قطعنامه 242 و عوامل قدرت منطقه ای بر خواست کمیته قدس چیره می شود ؛ خواستی که متکی بر پافشاری امت عرب و اسلام بر کمک به ملت فلسطین در جهاد و مبارزه اش در راه وطن و نجات قدس و مسلمانان از چنگ صهیونیست ها است که به سرزمین های عربی و اسلامی یکی پس از دیگری چشم دوخته اند. در غیر این صورت قدس نیز چون فلسطین از دست می رود.
سران یهود وقتی می دیدند که در نیمه قرن 19 ، اغلب سرمایه های اروپا و بلکه جهان استعمارزده در اختیار آنها و تشکیلات عظیم و جهانی فراماسونری تابع آنهاست و دولتهای بزرگ و قدرتمند عالم ، کارگزار سیاستهای آنها شده اند ، تصمیم گرفتند که هدف نهایی خود، یعنی تشکیل حکومت جهانی یهود را عملی نمایند اینجانب سرزمین فلسطین در ابتدا از آن جهت روی دارد که در واقع سرزمین فلسطین از نظر استراتژیکی و بین المللی نقطه شروع حرکت به سوی حکومت جهانی است . و این اولین دلیل انتخاب این سرزمین برای تشکیل دولت اسرائیل بود . فلسطین به دلیل آنکه محل اتصال سه قاره اروپا ، آفریقا ، آسیا می باشد در طول تاریخ تمام قدرتهای جهان درصد تسلط بر این منطقه بوده اند و هر قدرتی که بر آن سیطره پیدا می کرد از دست بالا و قدرت و نفوذ
فوق العاده ای بر خوردار میباشد و در سیاست جهانی نقش اساسی ایفا می کرده است . انتخاب این منطقه تنها به موقعیت سوق الجیشی و استراتژیک آن محدود نمی شود بلکه از نظر اقلیمی این منطقه از آب و هوای بسیار ملایم و مناسبی بر خوردار است همچنین محل ظهور و بروز ادیان الهی بسیاری در طول تاریخ بوده است و از نظر دینی و تاریخی حایز اهمیت ویژه ای است و به خصوص یهودیان که پیامبرانشان در این سرزمین سالها حکومت دینی تشکیل داده اند و تورات این سرزمین به عنوان « ارض موعود » نامیده شده ؛ و همین مطلب باعث تهییج و تحریک یهودیان و توده های مردم یهودی سراسر جهان می شد و از طرفی دیگر این منطقه از قدیم الایام محل عبور و مرور کاروانهای تجارتی بوده است . تقریباً عموم راههای خشکی و دریایی از هر یک از سه قاره به دو قارة دیگر لزوماً باید از این منطقه بگذرد ، این منطقه معبر اصلی و پر رفت و آمد سراسرتاریخ است و همین مسئله با روحیة مال اندوزی و تجارت پیشه یهود بسیار نزدیکی دارد و یهود از دیر باز به دنبال کاروانهای تجاری و کسب و کار خود ، حضوری جنبی و تقریباً دور از چشم در این منطقه داشت . و در نهایت با توافقنامه بین دیزرائیلی – نخست وزیر انگلستان – وبارون روچلید که طی آن انگلستان موظف می شد در ازای اعطای وام روچلیدها برای خرید سهام کانال سوئز به دولت انگلستان ورزسالاران یهود را جهت تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین -که مستعمره انگلستان بود – یاری دهد؛ اگر چه دیزرائیلی به عنوان رئیس جمهور انگلستان در این توافقنامه در پی تامین منافع استعماری آن کشور بود اما در واقع به عنوان یک یهودی متعصب و بلکه به عنوان یکی از اولین صهیونیستها در پی نابودی جهان اسلام و ایجاد سیطره جهانی یهود بود .
پس با توجه به اینکه این منطقه از نظر استراتژیک حائز اهمیت است و نیز از لحاظ عمق و گستردگی تمدن مهمترین منطقه جهان است و آنچه امروز به عنوان فرهنگ و تمدن وجود دارد محصول فرهنگ دینی این منطقه است . بنابراین طبیعی است که قدرتهای عالم به این سرزمین طمع داشته باشند و قطعی است که اگر قدرتی بخواهد مهمترین نقطه عالم را نقطه شروع حرکت به سمت تصاحب همه جهان و سیطره بر تمام گیتی قرار دهد از اینجا شروع کند
منبع: بچه های قلم
قتل عام فلسطینیان در اردوگاههای صبرا وشتیلا
زمان واقعه: 17 سپتامبر 1982
تطبیق واقعه با سال شمسی: 26 شهریور 1361
مکان واقعه: اردوگاههای صبرا وشتیلا
مدت زمان گذشته از واقعه: 24 سال
علت وقوع: درهم کوبیدن سازمان آزادیبخش فلسطینی و ستمگری اسرائیل
رهبران وقوع: سربازان اسرائیلی و فالانژیستها
خلاصه مطالب: در 17 سپتامبر سال 1982 معادل 26 شهریور ماه 1361 اسرائیلیها و فالانژیستها با حمله به اردوگاههای صبرا و شتیلا قتل عام وسیعی را به راه انداختند. علت وقوع این حادثه درهم کوبیدن سازمان آزادیبخش فلسطین و ستمگری اسرائیل بود و نوع واقعه واقعه بینالمللی بود. مدت زمان گذشته از واقعه 20 سال می باشد. اینک به شرح ماجرا می پردازیم:
لبنان دارای جغرافیای تاریخی و فرهنگ پیچیده ای است کوههای لبنان که ارتفاع آنها حدودا به 3 هزار متر می رسد ودر شعاع 25 کیلومتری ساحل مدیترانه قرار دارند. همیشه پناهگاه مناسبی برای گروههای اقلیت مذهبی که از ترس آزار و شکنجه به آنجا پناهنده می شدند بوده است بعداز حمله مسلمانان در قرن هفتم میلادی به این منطقه مسیحیان مارونی و بعدها اقلیتهای مسلمان در روز و شیعه درمناطق کوهستانی داخل متمرکز شدند لبنان از نظر مذهبی نامتجانس ترین کشور منطقه است بهطور رسمی 17 فرقه یا کلیسای شناخته شده دارد و حداقل 60 درصد لبنانیها مسلمان هستند.
در پیمان ملی 1943 میلادی کلیه مقامات رسمی اعم از هیئت وزیران کریسمهای پارلمان و مقامات اداری براساس تقسیم بندیهای ثابت به جوامع مختلف داده شد مقام ریاست جمهوری برای همیشه در دست مارونیها (مسیحیان) باقی ماند. نخست وزیر به سنیها داده شده اما جنگ لبنان در ژوئن و سپتامبر 1982 را با این ذهنیت توضیح می دهیم:
تهاجم اسرائیل به لبنان در ژوئن 1982، به تعبیری به پنجمین نبرد اعراب و اسرائیل شهرت دارد.
یکى از اصول مشترک بین تمام ادیان الهى و اساطیر باستانى اقوام مختلف، بحث منجى موعود و آخرالزمان مىباشد؛ همان کسى که شیعیان او را مهدى، مسیحیان او را عیسى، زرتشتیان او را سوشیانت و قومهاى دیگر او را با نامهاى دیگر مىخوانند. تمامى منتظران ظهور، به مرحلهاى معتقدند که یک ضد منجى که عصاره تمام شرارتهاست و تمامى نیروهاى شیطانى را به همراه خود دارد و مهمترین مانع منجى موعود است، ظهور کند و در نبرد نهایى، میان این دو که جنگى بسیار بزرگ و خونین است، منجى موعود به همراه یارانش، به کمک امدادهاى الهى، بر لشکر شیطان پیروز مىشوند. سربازان و یاران منجى، انسانهایى با ایمان و نیرومند هستند که خود را از قبل براى چنین روزى آماده کردهاند.
کشیش پت رابرتسون (Pat Robertson)، یکى از رهبران صهیونسیم مسیحى مىگوید: «اکنون آمریکا نماینده خداست در روى زمین؛ براى ظهور مسیح». آرى، به اعتقاد آنان، آمریکا یا لااقل رهبران این کشور، پیامبران معصومى هستند که به دنیاى پر از گناه فرستاده شدهاند تا جهان را به سرمنزل مقصود برسانند. جرج بوش اول روز 6 مارس 1992م. در نشست مشترک سنا و مجلس نمایندگان کنگره آمریکا (که بىشباهت به سخنرانى جرج بوش دوم در 20 مارس 2001 نبود)، خطابه معروفى ایراد کرد که ضمن آن، سیاست نظم نوین جهانى را اعلام کرد؛ سیاستى که طبق آن نمىتوان پذیرفت گوشهاى از کره زمین از اصول آمریکایى در مورد آزادىهاى فردى و حکومت دموکراتیک معاف باشد؛ سیاستى که طبق آن، براى پیروزى در جنگ علیه تروریسم بینالمللى، جنگ ایدهها و عقاید باید راه انداخت. این نظم نوین جهانى، به قول «فوکویاما» پایان تاریخ اسلام و دریایى فاشیستى براى شناى تروریستهاست و به قول «توماس فردمن» تحلیلگر سیاسى آمریکایى، اسلام، بزرگترین دشمن غرب است و جنگ با این دشمن، تنها با ارتش ممکن نیست؛ بلکه باید در مدارس ،کلیساها، مساجد و معابد، به رویارویى با آن پرداخت.
هم اکنون سیر محصولات فرهنگى غرب، براى تحقق بخشیدن به آرمان فوق، راهى بازارهاى کشورهاى مسلمان شده است؛ محصولاتى که پس از استفاده از آنها، شخص از هویت و فرهنگ خود دلزده مىشود و آمریکا را به عنوان امپراتور صالح دنیاى جدید مىپذیرد و او را عصاره نیروهاى خیر عالم تصور مىکند. یکى از این محصولات فرهنگى که بسیار تأثیرگذار است، بازىهاى رایانهاى است که بیشتر سرمایههاى اجتماعى جهان اسلام را هدف گرفته است.
بیش از دو دهه است که بازىهاى رایانهاى وارد بازار شدهاند. اولین آنها، بازىهاى شرکت آتارى (دستگاه TV GAME)، مانند بازى PONG بود که تنها شامل دو خط، یک توپ و یک زمین، مانند زمین تنیس بود. پس از آن، بازىهاى ویدئویى، سیر تکاملى خود را طى کردند و در اواسط دهه هشتاد، بازىها بیشتر به سمت جنگى (WAR GAME) سوق پیدا کردند که علت آن هم علاوه بر مسائل فنى، جوّ متشنج اواخر دهه 80 آمریکا بود که ناشى از جنگ سرد با شوروى و دیگر برنامههاى رئیسجمهور وقت (ریگان) بود.
پس از پایان جنگ سرد و فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى، ایالات متحده که خود را بىرقیب در جهان یافت، تصور امپراتورى بر دنیا را در سر پروراند و از هر وسیلهاى براى اثبات و جا انداختن این هدف استفاده کرده است. بازىهاى رایانهاى، یکى از این ابزار و وسایل است. در این بازىها، آمریکا، مدینه فاضله و آرمان شهر و نهایت رفاه، صلح و امنیت معرفى مىشود و نظام فرهنگى آن، تنها سیستمى است که جهان را از خطرات گوناگون حفظ مىکند. تفکر حاکم بر این بازىها، نشئت گرفته از منجیان متنوع آخر الزمان است که داراى ویژگىهاى منحصر به فردى مىباشند.